چه هنگام می زیسته ام؟
کدام مجموعه ی پیوسته ی روزها و شبان را
من ــ
اگر این آفتاب
هم آن مشعل کال است
بی شبنم و بی شفق
که نخستین سحرگاه جهان را آزموده است.
چه هنگام می زیسته ام،
کدام بالیدن و کاستن را
من
که آسمان خودم
چتر سرم نیست؟ ــ
آسمانی از فیروزه نیشابور
با رگه های سبز شاخساران،
همچون فریاد واژگون جنگلی
در دریاچه یی،
آزاد و رها
همچون آینه یی
که تکثیرت می کند.
□
بگذار
آفتاب من
پیرهنم باشد
و آسمان من
آن کهنه کرباس بی رنگ.
بگذار
بر زمین خود بایستم
بر خاکی از براده ی الماس و رعشه ی درد.
بگذار سرزمینم را
زیر پای خود احساس کنم
و صدای رویش خود را بشنوم:
رپ رپه ی طبل های خون را
در چیتگر
و نعره ی ببرهای عاشق را
در دیلمان.
وگرنه چه هنگام می زیسته ام؟
کدام مجموعه ی پیوسته ی روزها و شبان را من؟
۱۵ اسفند ۱۳۵۶
پرینستون
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو